مکانی برای آرامیدن..!

بلاگ شخصی مصطفی مرتاضی

مکانی برای آرامیدن..!

بلاگ شخصی مصطفی مرتاضی

مکانی برای آرامیدن..!

سرگردان در کوچه هایی بی انتها و در ابتدایی فصل سرد.
گام هایی اهسته و مردد همراه با چاشنی ترس.
گوش هایی پر از شن و کر به همراه دهانی بسته.
چشمانی تهی از نور و مغزی خشک پر از ندانسته.


این منم.پر از خالی!

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

  • ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۹ تهوع

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

آخرین نظرات

نویسندگان

قفس تنهایى

يكشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ب.ظ

به نام خدا

اوهوم راستش نمیدانم از کجا شروع کنم حتما بعد ازگذاشتن این پست موج انتقادات ب سمتم روانه میشود ک این چ قلمیست!ولى من پر روتر از آنم ک با حرف افراد ناامید شوم پس مینویسم.

قلمم را در دستانم میگیرم موجى از انرژى را در عمق وجودم پیدا میکنم و با ذهن کند وعقب افتاده ام آنرا ب سمت قلمم

     هدایت میکنم.درکف دستانم سوزشى عجیب را احساس میکنم ک تا ب حال مثل انرا احساس نکرده بودم

       حرارت بدنم بالا میرود وقلمم آتش میگیرد ولى بازهم مینویسم .صفحه را ب آتش میکشم ؛صفحه اى ک زندگیم است صفحه اى ک بیشتر از هرجاى دیگر ب آن وابسته ام.

آرى ؛زندگیم را ب آتش میکشم!همه ى بود نبودم را میسوزانم.حرارت لحظه ب لحظه بیشتر میشود ولى قلم را پایین نمیندازم

قلمم حکم صلاحم را دارد؛بااینکه ب شدت میسوزم ولى بازصلاح ب دست و با هیتلر زندگیم میجنگم.

انرژى را بیشتر میکنم؛با صلاحم صورت هیتلر را ب آتش میکشم؛فریادى از روى خشم میزند و ب سمتم  حمله ور میشود

میترسم!صفحه را عوض میکنم.

دوستانم را میبینم ک با ترول هاى زندگیشان گلاویز شده اند.

میخواهم کمکشان کنم ولى مانع میشوند و بر سرم فریاد میکشند با این مضمون ک خودمان میتوانیم زندگى خودمان است

ب زندگى خودم بر میگردم  مادرم را میبینم ک به تیکه چوپ هاى زندگیم خیره شده؛روبه من میکند و میگویداین چ کارى

بود کردى مصطفى!

مانندشیرى ک تازه از زندان آزادشده غرشى میکنم و میگویم:زندگى خودم است ب اتشش میکشم

نگاهى از سر تاسف میکند و میرود ومن را با یه عالم فکرخیال تنها میگذارد.

من میمانم و یک قفس.قفسى ک جز خودم و مشکلاتم چیزى درون آن نیست .

قفسى ب نام قفس تنهایى

۹۴/۰۲/۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۱
دیلماچ

نظرات  (۵)

ناموسا خیلی قشنگ بود


اینجا دایورته تا تش
زندگیتو نذا رو مد لش

تنهایی دکمه داره رفیق ...!

پس دکمشو بزن 

(مثل همیشه سنگین اما قابل درک)
۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۱۷ محمد علی حسینی

اصن نمیدونستم پارسا قاسمی هم بلاگ داره

من برم محو شم

پاسخ:
برادر من حتما لازم نى براى گذاستن نظر وبلاگ داشته باشى.
پارسا قاسمى هم آدمه!حالا درسته یه مقدار گیجه ولى آدم ک هست:D
ینی آشق اون دایورت عزیزَ م!
نظر گذاشته زیر اولین و تنها پست بلاگ که "مثل همیشه" سنگین اما قابل فهم -_-
داعش بیا منو بخور -_-

+ قلم خوبی داریا..!
پاسخ:
هممم
نظر لطفته..
۲۹ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۰۲ محمد علی درویش
به یاد قدیما اومدم همه نظرات رو خوندم.
یادگاران یاد باد.
دایورتو پارسا و کامبیزو رعوف یاد باد.
یه سلامی هم بکنیم به اون دو تا عفریت بووووق.

پاسخ:
یاد  باد آن  یادگاران یاد باد:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">