مکانی برای آرامیدن..!

بلاگ شخصی مصطفی مرتاضی

مکانی برای آرامیدن..!

بلاگ شخصی مصطفی مرتاضی

مکانی برای آرامیدن..!

سرگردان در کوچه هایی بی انتها و در ابتدایی فصل سرد.
گام هایی اهسته و مردد همراه با چاشنی ترس.
گوش هایی پر از شن و کر به همراه دهانی بسته.
چشمانی تهی از نور و مغزی خشک پر از ندانسته.


این منم.پر از خالی!

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

  • ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۹ تهوع

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

آخرین نظرات

نویسندگان

فلش بک!

جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۶ ب.ظ

کار هر شبم شده است.هر شب ساعت دو به بعد که همه خوابند و کانتکت های تلگرامم هم  کاری با من ندارند.

سعی میکنم بنویسم که چه شده،چه گذشته؟

سکانس بندی میکنم !از زمانی که چمران و کانون محبان را ول کردم  شروع میکنم.از زمانی که توانستم قید همه را بزنم .توانستم از آدم هایی که باهاشان جوش خورده بودم جدا شوم .



سکانس ما قبل اول(چمران)

مکان:مدرسه ی چمران.

زمان:شاید ده ،یازده صبح.بعد از آخرین امتحان خرداد.

درست یادم نیست.شاید امتحان اجتماعی بود آخرین امتحان اونسال.میدونستم قرار نیست سال دیگه اون مدرسه باشم برا همین تا 

میتونستم با بچه ها عکس گرفتم به صورت تک تکشون نگاه میکردم و سعی میکردم قیافه هاشونو به خاطر بسپارم.همیشه دوست  

داشتم وقتی دارم از یه جا میرم بدونم که دارم میرم،اینجوری حداقل فرصت دارم  که خدافظی کنم و سعی کنم تصویر خوبی بجا 

بزارم.میدونستم که دیگه قرار نیست یجه هارو ببینم.میدونستم که دیگه سراغمو نمیگیرن حتا صمیمی ترین هاشون.میدونستم 

حسین دیگه بیت هاشو نمیفرسته برام و کامبیز هم دیگه اون آدم سابق نمیشه.ولی خب .. یه سری کارهارو باید انجام داد.



نیم سکانس اول .(تابستان آن سال)

یادمه تو بلاگم پست گذاشتم که قراره تابستونی بهتر باشه نسبت به قبل.ولی از وقتی که یادمه هر وقت خواستم بهتر کنم چیزیو بیشتر گند زدم توش!این موردم استثنا  نیست.


نمیدونم به چیزایی که قراره بگم  بشه گفت سکانس.راستش نمیدونم سکانس چی هست معنی دقیقش.فقط معنی عامه کلمه رو میدونم.

معمولا با چیزای جدید زود جور میشم.اما همیشه اونجور که انتظار داریم پیش نمیره.


شاید بشه بهش گفت سکانس اول.(نیو اسکول، نیو لایف)

مکان:مدرسه امام صادق.

زمان :اول مهر نود و چهار.

کوله ام را پر کرده بودم.تا خرخره.تا آنجا که جا داشت.لبریز بود از هر چیزی.عشق و نفرت،قدرت و ضعف،نادانایی و آگاهی،انرژی و تنبلی و..

وارد شدم و سعی کردم خودم را عادت بدهم سعی کردم و سعی کردم..

میدانی؟هیچ چیز بدتر از این نیست که سعی کنی و نرسی.خودت را نتوانی به زور جا بدهی.بلند شوی و دوباره دستانت کف خیابان را لمس

 کند.کف خیابان را لمس کنی و جان بدهی.جان بدهی و جان بدهی فقط جان بدهی، نه هیچ چیز دیگر.

سخت است رابطه ات با صمیمی ترین دوستت تاریک شود و سعی کنید مانع شوید.

برج میلاد

همه تغییرات از یه جایی شروع میشن.مهم نیست از کجا. به قول فروغ باد یک شب او را با خود برد.


سکانس دوم نامی(باد یک شب اورا با خود برد)

مکان اصلی:کلاس زبان

زمان:زمان معینی ندارد.

یادم است؛از همان جاها شروع شد. جمله ها واژه شدند،واژه ها حرف شدند،حرف ها اسلحه شدند،اسلحه ها شلیک شدند به یک  هدف:سر من.

باد  تند میوزید آن شب.هنوز به خاطرم هست.

باد یک شب اورا با خود برد!


همیشه هفده سالگیو دوس داشتم.عدد هفده یه عدد خاص بود برام.یادمه از چهارده سالگی میپرسیدن چند سالته میگفتم هفده.

هیچ وقت برا هجده سالگی برنامه نداشتم حتی برا شونزده هم نداشتم ولی میدونستم هفده سالگی سال خاصی میشه.



سکانس سوم(تولد مرگ)

مکان:بوستان اوستا

زمان:بیست و یکم دی ماه نود و چهار.

+میدونی محمد سه روز دیگه هفده سالم میشه.

_اره،میدونم.

+یادته چند شب پیش گفتم میترسم؟؟

_اره اینم یادمه.

+خب از خودم میترسم.باید بکشمش.

_اوهوم.

+ زیر زیونی :تولد مرگ.

+شاید کچل کردم سه روز دیگه.

_بکن،میخندیم دور همی:)

(من هیج وقت کچل نکرم:/)


از این شب تصویری در دست نیست ولی یک وویس هست که بیشتر از عکس می ارزه به نظرم.



باید سکانس چهارم باشه.(سرگیجه)

مکان: خونه، روی  تخت.

زمان:عید نود و پنج.

دقیقا هیچ کاری نمیشد کرد.به خودم گفته بودم که عید تمام عقب موندگی های درسیمو جبران میکنم و پیک هم خودم حل میکنم همشو.

نه درس خوندم و نه کتاب غیر درسی و نه هیچ کار مفید دیگه ای.حتا تو تلگرامم چت نمیکردم.فقط پیک نوروزیو کپی کردم.

همش رو تخت بودم و فکر میکردم.رفتار بقیه رو تحلیل میکردم.به خودم فکر میکردم و غلطارو میریختم دور.به هرچی نگا میکردم غلط 

بود ینی16سال گذشته پرت تمام.

هی فکر میکردم این 16سال کجاس؟چیکار کردم تو زندگیم.

دفترچه خاطراتمو پر میکردم.تنفرم بیشتر میشد.از اطرافیانم.همه اهمیت خودشونو از دست میدادن.چی تو زندگیم مهم بود؟؟هیچ چیز.

بیشتر از هر چیز از خودم منتقر شدم.

 

درباره سکانس بعد اگه بشه بهش گفت سکانس باید بگم که روان شناس ها همشون مثل همن.مثل بقیه درک نمیکنند و فقط حرفای بقیه آدما رو علمی تر بیان میکنند.ولی خب مشکلات علمی نیست.


 

پنجمین سکانس.(روان شناس)

 

اولین بار نبود میرفتم پیش روان شناس.روان شناس زیاد رفته بودم.اما میگفتن از بقیه بهتره این یکی.

 

+من نگران پسرمم اقای دکتر.

_مگه چشه خانوم؟

+نمیدونم،اصن با منو پدرش حرف نمیزنه.همش تو اتاقه و...

_باشه بگید بیاد تو.

 

_چرا حرف نمیزنی با کسی؟؟

+مگه دردیو دوا میکنه؟

_شاید یکی پیدا شد تا بهت کمک کنه.

+با چن نفر باید حرف بزنم تا شاید یه نفر درک کنه؟؟

_به من بگو،شاید کمکت کردم.

+مشکلی ندارم مستر.فقط دارم سعی میکنم همه تعریفارو بریزم دور،تعریفایی که از پسر خوب کردن.تمام آثاری که محیط روم گذاشته.هیچ کدومو نمیخام.نمیخام بجنگم،نمیخام چیزی به دست بیارم.حالم از خودم بهم میخوره.میخام سعی کنم از نو بسازم خودمو.اسن آدمی که هستمو دوست ندارم.

_تینجرها معمولا دوسال بعد به این فکر میافتند ولی اشکال نداره.هرکاری میکنی درستو بخون.

+باشه آقای دکتر.


پ.ن:امتحانای خردادو به فجیع ترین شکل ممکن خراب کردم.جوری که بی سابقه بود.باشد که رستگار شوم:/



نمیدونم بهش بگم سکانس آخر یا نه

بعد از همه این ماجراها که نوشتمش اینجا الان دقیق نمیدونم چه حسی دارم.

حس ها تکمیل باید بشند تو آینده.من الان میدونم سکانس های بالا چه اتفاق هایی افتاده ولی نمیدونم داره چی اتفاق میافته.باید اتفاق بیافته بعد.براهمین نمیدونم این سکانس آخر هست یا اینکه بازم ادامه پیدا میکنه.

چیزی که الان میدونم اینه که تعادل روحی ندارم اصن.به قول کامبیز شاید تو یه پریود طولانی مدتم:))


شاید باید نوشت:نمیدونم این چیزایی که کشیدم آسون بوده یا سخت!معیاری ازش ندارم.ولی میدونم به آسونی مشکلات تینیجری ملت  نبوده:))

نظرات  (۱)

دیدت به زندگی خیلی متفاوته.زندگس رو خیلی سخت میگیری...یکم تخیلیش کردی به نظرم اسون تر بگیری بهتر بگذره
گفتنیا رو بت گفتم قبلن...راحت تر نگا کن به مسایل برادرم:(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">