مکانی برای آرامیدن..!

بلاگ شخصی مصطفی مرتاضی

مکانی برای آرامیدن..!

بلاگ شخصی مصطفی مرتاضی

مکانی برای آرامیدن..!

سرگردان در کوچه هایی بی انتها و در ابتدایی فصل سرد.
گام هایی اهسته و مردد همراه با چاشنی ترس.
گوش هایی پر از شن و کر به همراه دهانی بسته.
چشمانی تهی از نور و مغزی خشک پر از ندانسته.


این منم.پر از خالی!

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

  • ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۹ تهوع

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

آخرین نظرات

نویسندگان

خط خطی های بک ذهن خسته/3

چهارشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۰ ق.ظ
برام جالبه تا وقتی پنل کاربریمو  باز نکردم کلی حرف تو سرم خودشونو میکوبن تو درو دیوار که اول منو بگو یا منو نگو  اما همین که پنلم باز میشه و صفحه انتشار مطلب میاد جلو چشمم همشون میترسن و فرار میکنن.
برا همین دلایل  الان دارم چنگ میندازم تو سرم که بتونم حرف هارو در  قالب کلمات بریزم.
نمیدونم واقعا مشکل منم یا ملت. با هیچکس نمیتونم دو دیقه معاشرت کنم.با هر آدمی که شروع میکنم به حرف زدن حتا اگه شروع نکنه که نصیحتم کنه بازم حوصلمو سر میبره و با طرف خیلی سرد برخورد میکنم و لبخند زورکی تحویلش میدم.آدمای پوچ و خالی که حرفی ندارن بیان کنن متنفرم.
کاش یه نفر تو  افراد دورو برم بود که بتونم بهش احترام قلبی   بزارم نه احترام لفظی. به یه نفرم راضیم سنشم مهم نیس.هر چی بزرگتر بهتر:)))

مدارسم که تموم شده خیلی کم از خونه رفتم بیرون.همش تو خونه چسپیدم به کتابام و دیوونه وار میشینم موراکامی و سالینجر و فروغو و جورج اورول میخونم ،یا چبسپیدم به لب تاپ و دارم فیلم یا کارتون میبینم.جالبه برام که الیس در سرزمین عجایبو دیدم و سه صفحه ازش نکته برداری کردم.:دی 

دوست دارم از خونه برم بیرون اما نه عادی.دوست دارم برم تجربه کنم نه مثله بچه عادیا برم بیام که تفریح کرده باشم.
باشم
دو گانگی عجیبی توم هست که کم سابقس. خیلی وقتا استیوپد طور رفتار میکنم و بعضی وقتها هم خیلی فهمیده و بالغ فکر میکنم.
رفتار استیوپد طورم برا اینکه سعی میکنم  با مردم بیشتر بسازم ولی فکر نمیکنم روش درستیو انتخاب کرده باشم.

شاید یه مدت کل ارتباطمو با تکنولوژی قطع کردم. الانم ارتباط چندانی ندارم تی وی و رادیو که استفاده نمیکنم،یه گوشیه و پی سی که احتمال زیاد گوشیو قطع کنم و تنها راه ارتباطم با دنیای بیرون بلاگم باشه.

مسخره تر از این زندگی و حالات روحیم اینه که ملت برا دردودل میان پیشم و یه چیزاییو بیان میکنن که خیلی ساده قابل حله بعد که دردودلشون تمومید و حل شد مشکلشون و حس خوبی بشون دست داد میگن دردودل داشتی بگو.عاخه اینارو  درک میکنین؟؟؟نمیدونم شاید بکنید ولی سخت میشه اینارو تو قالب کلمات ریخت.الانم که اینکارو کردم فقط خوننده میفهمه چه قدر مزخرف شده.

خیلی دلم میخاد درباره شبای قدر و ملت بنویسم ولی نوشتنم نمیاد. در همین حد بدونید که الان دارم پست مینویسم هییت نیستم:)))


پ.ن:شاید علامت نقطه ویرگول رو دستم زدم.اینجا هیچی نباید تموم شه با اینکه دوست دارم زودتر تموش کنم.اگه این علامتو دیدید تعجب نکنید ولی احتماش کمه اینکارو کنم.علامت باز نیستم و از این جلف بازیا خوشم نمیاد.
پ.ن: مطالبی که با عنوان خط خطی یک ذهن خسته منتشر میشه نیاز به شناخت من داره.همین:))
پ.ن:میدونم چه قدر چرتو پرت گفتم نیاز نیست یاداورشید بهم.:دی




۹۵/۰۴/۰۹ موافقین ۲ مخالفین ۰
دیلماچ

نظرات  (۱)

۲۱ تیر ۹۵ ، ۰۲:۵۴ درویشی مهمانت شده
منم وقتی یه مدت پست نمیزارم همش دنبال یه چیزیم که بنویسم ولی تا میام پشت کیبورد پنجر میشن 
نمیدونم چرا ولی حس میکنم یه بچه ای تو وجودت پا گرفته که میخواد شبیه بعضیا بشه جدیدا
بیا بریم بیرون خودم تجربه بهت میدم :)
پاسخ:
بچه  که  خیلی  وقته  پا  گرفته مطلعی:/
تا  باشد ازاین  دوستان  باتجربه:|

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">