یک چهار/چمران
اممم... یه سال عمرم توى1/4،گذشت!یا حضورى با بچه هاش بودیم یا تو گروهاى لاین و واتس آپ و تلگرام و..باهم گپ میزدیم!
شر ترین کلاس مدرسه بدون شک 1/4بود،کلاسى ک معلمارو زله کرده بود،کلاسى پر از فان ک بدون هیچ دلیلى بچه هاش
بهترین،شرترین و خرخون ترین بودند!
نمیدونم چرا ولى وقتى خواستم از بچه ها بنویسم ذهنم ب سوى کامبیز یا همان کامى خودمان رف! اولین بشرى ک با او در چمران آشنا شدم!پسرى پرفان و پر مشغله ک دیوانه بود،البته زمانى ک من با او آشنا شدم دیوانگى اش کم بود و رفته رفته
دوز دیوانگى اش افزایش یافت!هیچ وقت اذیت هایی ک منو اسى و سلى از پشت کردیمش را فراموش نمیکنم!
راستى مبصر کلاسمان هم بود!پسرى ک جاى گولاخ را در رأس کلاس گرفت،شاید اگر او مبصر کلاس نبود هیچ وقت شر
بازى ها صورت نمیگرفت!آواره هم بود،جاى مشخصى در کلاس نزاشت و کنار همه نشست!
مشکلات عاشقى اش هم ک نگو!هنوز صبح روزى ک قضیه پایان رابطه اش را بهم گف ب یاد دارم!تقویتى زبان بود در دى ماه!
در مورد تغییر دینش هم باید بگویم:"آخر مسلمان ماند و همه را ایسگاه کرد":دى
بگذارید ب زوج موفق کلاس ک عامل اصلى ب فنا رفتن کلاس بودند را بگویم:"سهیل معصوم و متین قانع"
خنده هاى بلند و طوفانیشان ،تیکه هاى سنگین و گاهى +18سهیل،اخراج هایشان از کلاس،کتک خوردنشان،و نمره کم شدن ازما ب خاطر آنها هرگز فراموش نمیشود!احتمالا سال دوم در جمع ما نخواهنحالا ک به ته کلاس مهاجرت کردیم از عمو کیهان هم یادى بکنیم!مخلوط صدایش با سهیل و متین صداى ما جلویى هارو
پنهان میکرد!هیکلش هم درشت بود و صورتى گرد داشت ک ب موهاى مشکى اش میامد!
کمى آن سوتر پارسا قاسمى مینشست!پسرى گل و دوس داشتنى ک میتوان او را مثل کامى از آوارگان ب شمار اورد!
با آیفون 6 اش مارا خفه نمود بس ک سلفى انداخت!
بیشتر لباس هایى هم ک تن میزد براى برادرش بود!از لحاظ چهره هم فقط چشمان آبى حیدرى را نداشت وگرنه بس شایسته
بود ک با او مثل حیدرى رفتار میکردیم!البته لازم ب ذکر است ایشان قزوینى تشریف دارند!
کمى آن طرف تر پارسا سلطان محمدى میشیند ک دعوا باهایش کم نداشته ام!بس ک زبان تیزى دارد!
اگر قرار باشد یک لقب ب او بدهم قطعا میمون سخنگو را انتخاب میکنم،اداى هربنى بشرى را میتواند دربیاورد!
از او میتوان ب عنوان یکى از عوامل شریت کلاس نام برد!
در سمت راست پارسا ریزه ى کلاس:امیرحسین بى جى،جا خوش کرده است،پسرى با قد حدود1متر(؟)ک عاشق امیر تتلو هست و با خاطر او حاضر است منم بزند!همین روزاهاس ک روى دستش شاهد خال کوبى تتلو باشیم!
تیکه کلانش هم بى تربیت است،بدترین فوشش هم اوسگل!فکر میکنم حتى یک نماز ناخوانده هم ندارد،لازم ب ذکر است پسر معلم دینیمان هم هستند ایشون!(حالا نیاد زیر این پست تتلو بخونه شانس اوردم:دى)
محمد على خدا بنده لو کنار امیر حسین مینشیند!پسرى ک نمیتوانم درباره اش نظر خاصى بدم فقط دیدن با ریش و سیبیل
اورا ب کودکان زیرسه سال توصیه نمیکنم!دى
کمى به جلو بیاییم در ردیف دوم سمت چپ!جایى ک مکان خرخون هاست والبته باحالاى فراتر از حدانتظار!
من دربین این افراد سکونت دارم و حالا ب توضیحشان میپردازم:
محمد حسین اسفندیارى ملقب ب اسى
دوستى ک از اول دبستان با من است و قدیمى ترین دوست من!پسرى سفید پوست با موهاى بور(او قزوینى شدید است)
عاشق فوتبال ک حتى با پاى شکسته هم میخاست فوتبال بازى کند!موجودى قد و مغرور و دوس داشتنى!از بعد عید ب بغل دستم مهاجرت کرد و حضورش فیض کافى را بردیم:دى
در باره ى او یک جمله میگویم ک فقط چمرانى ها میفهمند و حرفم را در مورد او ب پایان میرسانم
اسى هنگامى ک باد صبا میوزید برف شادى میزد:دى
حسین گلى پوHGRیا همان دایورت خودمان
پسرى دائم الدایورت ک همه ى امتحانات از مهر تا خرداد را دایورت کرد !نپرسید رو کجا ک نمیتوان گف:دى
عاشق علوم ماوراالطبیعه ورزشکار و دوس دار دعواهاى خیابانى!پسرى از تبار فروردین و فوق العاده راز دار ک اگر منو
محمد نبودیم بسى نمره هایش کم میشد!حسین همیشه در قلب من خواهى ماند!
محمد على حسینى ک صمیمى ترین دوست من بود لازم است درباره اش بحث شود
البته کم هم باهم دعوا نداشتیم!موجودى بس خرخون ک همیشه تکه اى از کتاب لاى دندان هایشان پیداست.
انواع روش هاى تقلب هم ک باهم انجام دادیم!اخریشم سر اجتماعى بود ک دربین ورقه ها دوتا مصطفى مرتاضى داریم
محمد على حسینى نداریم!از همین تریبون استفاده میکنم و ب آقا نسیمى میگویم :برادر من صحیح نکن،خودتم خسته نکن
مارو هم ب فنا نده!با تشکر
دیگر مطلب در مورد او این است ک:من قسم میخورم علت دوستى من با او صدایش نبود:دى
واین گونه ب شایعات پایان دادم!
عبدالرئوف گرگیچ زرین پور!
اوووف چ فامیلى طولانى اى!برادر اهل سنت من هىتن ایشون ک تو استیل خاص خودشونن!
اگر می خواهید؛
آسوده
بدون محدودیت
از همه مهم تر دائمی
آپلود کنید
*****حـــــتـــــمــــــا ******
بیاید پیش ما
traups.com
باتشکر