مکانی برای آرامیدن..!

بلاگ شخصی مصطفی مرتاضی

مکانی برای آرامیدن..!

بلاگ شخصی مصطفی مرتاضی

مکانی برای آرامیدن..!

سرگردان در کوچه هایی بی انتها و در ابتدایی فصل سرد.
گام هایی اهسته و مردد همراه با چاشنی ترس.
گوش هایی پر از شن و کر به همراه دهانی بسته.
چشمانی تهی از نور و مغزی خشک پر از ندانسته.


این منم.پر از خالی!

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

  • ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۹ تهوع

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

مطالب پربحث‌تر

آخرین نظرات

نویسندگان

یک چهار/چمران

پنجشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۰۳ ب.ظ

اممم... یه سال عمرم توى1/4،گذشت!یا حضورى با بچه هاش بودیم یا تو گروهاى لاین و واتس آپ و تلگرام و..باهم گپ میزدیم!

شر ترین کلاس مدرسه بدون شک 1/4بود،کلاسى ک معلمارو زله کرده بود،کلاسى پر از فان ک بدون هیچ دلیلى بچه هاش

بهترین،شرترین و خرخون ترین بودند!

نمیدونم چرا ولى وقتى خواستم از بچه ها بنویسم ذهنم ب سوى کامبیز یا همان کامى خودمان رف! اولین بشرى ک با او در چمران آشنا شدم!پسرى پرفان و پر مشغله ک دیوانه بود،البته  زمانى ک من با او آشنا شدم دیوانگى اش کم بود و رفته رفته 

دوز دیوانگى اش افزایش یافت!هیچ وقت اذیت هایی ک منو اسى و سلى از پشت کردیمش را فراموش نمیکنم!

راستى مبصر کلاسمان هم بود!پسرى ک جاى گولاخ را در رأس کلاس گرفت،شاید اگر او مبصر کلاس نبود هیچ وقت شر

بازى ها صورت نمیگرفت!آواره هم بود،جاى مشخصى در کلاس نزاشت و کنار همه نشست!

مشکلات عاشقى اش هم ک نگو!هنوز صبح روزى ک قضیه پایان رابطه اش را بهم گف ب یاد دارم!تقویتى زبان بود در دى ماه!

در مورد تغییر دینش هم باید بگویم:"آخر مسلمان ماند و همه را ایسگاه کرد":دى

بگذارید ب زوج موفق کلاس ک عامل اصلى ب فنا رفتن  کلاس بودند را بگویم:"سهیل معصوم و متین قانع"

خنده هاى بلند و طوفانیشان ،تیکه هاى سنگین و گاهى +18سهیل،اخراج هایشان از کلاس،کتک خوردنشان،و نمره کم شدن ازما ب خاطر آنها هرگز فراموش نمیشود!احتمالا سال دوم در جمع ما نخواهنحالا ک به ته کلاس مهاجرت کردیم از عمو کیهان هم یادى بکنیم!مخلوط صدایش با سهیل و متین صداى ما جلویى هارو

پنهان میکرد!هیکلش هم درشت بود و صورتى گرد داشت ک ب موهاى مشکى اش میامد!

کمى آن سوتر پارسا قاسمى مینشست!پسرى گل  و دوس داشتنى ک میتوان او را مثل کامى از آوارگان ب شمار اورد!

با آیفون 6 اش مارا خفه نمود بس ک سلفى انداخت!

بیشتر لباس هایى هم ک تن میزد براى برادرش بود!از لحاظ چهره هم فقط چشمان آبى حیدرى را نداشت وگرنه بس شایسته 

بود ک با او مثل حیدرى رفتار میکردیم!البته لازم ب ذکر است ایشان قزوینى تشریف دارند!

کمى آن طرف تر پارسا سلطان محمدى میشیند ک دعوا باهایش کم نداشته ام!بس ک زبان تیزى دارد!

اگر قرار باشد یک لقب ب او بدهم قطعا میمون سخنگو را انتخاب میکنم،اداى هربنى بشرى را میتواند دربیاورد!

از او میتوان ب عنوان یکى از عوامل شریت کلاس نام برد!

در سمت راست پارسا ریزه ى کلاس:امیرحسین بى جى،جا خوش کرده است،پسرى با قد حدود1متر(؟)ک عاشق امیر تتلو هست و با خاطر او حاضر است منم بزند!همین روزاهاس ک روى دستش شاهد خال کوبى تتلو باشیم!

تیکه کلانش هم بى تربیت است،بدترین فوشش هم  اوسگل!فکر میکنم حتى یک نماز ناخوانده هم ندارد،لازم ب ذکر است پسر معلم دینیمان هم هستند ایشون!(حالا نیاد زیر این پست تتلو بخونه شانس اوردم:دى)

محمد على خدا بنده لو کنار امیر حسین مینشیند!پسرى ک نمیتوانم درباره اش نظر خاصى بدم فقط دیدن با ریش و سیبیل

اورا ب کودکان زیرسه سال توصیه نمیکنم!دى

کمى به جلو بیاییم در ردیف دوم سمت چپ!جایى ک مکان خرخون هاست والبته باحالاى فراتر از حدانتظار!

من دربین این افراد سکونت دارم و حالا ب توضیحشان میپردازم:

محمد حسین اسفندیارى ملقب  ب اسى

دوستى ک از اول دبستان با من است و قدیمى ترین دوست من!پسرى سفید پوست با موهاى بور(او قزوینى شدید است)

عاشق فوتبال ک حتى با پاى شکسته هم میخاست فوتبال بازى کند!موجودى قد و مغرور و دوس داشتنى!از بعد عید ب بغل دستم مهاجرت کرد و حضورش فیض  کافى را بردیم:دى

در باره ى او یک جمله میگویم ک فقط چمرانى ها میفهمند و حرفم را در مورد او ب پایان میرسانم

اسى هنگامى ک باد صبا میوزید برف شادى میزد:دى

حسین گلى پوHGRیا همان دایورت خودمان

پسرى دائم الدایورت ک همه ى امتحانات از مهر تا خرداد را دایورت کرد !نپرسید رو کجا  ک نمیتوان گف:دى

عاشق علوم ماوراالطبیعه ورزشکار  و دوس دار دعواهاى خیابانى!پسرى از تبار فروردین و فوق العاده راز دار ک اگر منو 

محمد نبودیم بسى نمره هایش کم میشد!حسین همیشه در قلب من خواهى ماند!

محمد على حسینى ک صمیمى ترین  دوست من بود لازم است درباره اش بحث شود

البته کم هم باهم دعوا نداشتیم!موجودى بس  خرخون ک همیشه تکه اى از کتاب لاى دندان هایشان پیداست.

انواع روش هاى تقلب هم ک باهم  انجام دادیم!اخریشم سر اجتماعى بود ک دربین ورقه ها دوتا مصطفى مرتاضى داریم

محمد على حسینى نداریم!از همین تریبون استفاده میکنم و ب آقا نسیمى میگویم :برادر من صحیح نکن،خودتم خسته نکن

مارو هم ب فنا نده!با تشکر

دیگر مطلب در مورد او این است ک:من قسم میخورم علت دوستى من با او صدایش نبود:دى

واین گونه ب شایعات پایان دادم!

عبدالرئوف گرگیچ زرین پور!

اوووف چ فامیلى طولانى اى!برادر اهل سنت من هىتن ایشون ک تو استیل خاص خودشونن!


۹۴/۰۳/۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۱
دیلماچ

نظرات  (۳)

باسلام.
اگر می خواهید؛
 آسوده
بدون محدودیت
از همه مهم تر دائمی
 آپلود کنید
*****حـــــتـــــمــــــا ******
بیاید پیش ما
traups.com
باتشکر
۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۱ ذره ی ناچیز
موفق باشید همتون...
۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۸ محمد علی حسینی

من همیشه کتاب لای دندونم بود؟من که بعد از حسین تقریبا دایورت

ترین بچه کلاس بودم.

پاسخ:
دى:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">