میدونم دیره یه ذره!
جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۵۳ ب.ظ
میدانی؟مدتی است کلمات در ذهنم خود را به این ور و آن ور میکوبند و مدام میخواهند تا آزادشان کنم و برروی صفحه بریزند تا داستانی جدید رقم بزنند.چند وقتیست ذهنم را افکار مبهم پر کرده اند تا از قفس رهایشان کنم و خدا به ققس تنهایی کوچکم پناه ببرم.
بغض ها گلویم را پر کرده اند و راه نفس را برایم بسته اند تا در زیر آب های اقیانوس ذهنم خفه شوم و افکار کور سوی امید را بگیرند.
مدام اشتباهات گذشته جلوی چشمانم میرقصند و من را در دوراهی شک و یقین قرار میدهند و با هیچ کس صحبت نمیکنم چون لیاقتش را ندارند تا ذهنم را با آن ها شریک شوم.
شکی که از کف اقیانوس ذهنم شروع شد و کم کم جای یقین همیشگی را گرفت.یقینی که در هقت سالگی تلقین شد و یک دهه ادامه داشت و در گوشه ی ذهن خاکستریم جا خوش کرده بود.
بلاخره یقین دست از تلاش برای ماندن برداشت و جای خود را به شکی زیبا داد.
راه رفتن روی طناب زیبا نیست آن هم زمانی که تعادل کافی نداشته باشی و هر لحظه ممکن باشد سقوط کنی؟
سقوط کنی و در امتداد این شب نفتی گم شوی و حرف های ناگفته ات را با ترکیبی از شک و یقین به اغوش بگیری و با خود به گور ببری.
شاید کسی در آن دور دور دور ها با سبدی که حاوی جواب سوال های لعنتیم باشد انتظارم را بکشد و به این همه نگرانی پایان دهد.فریادی به بلندایای تاریخ بزند و بگوید پیش من بیا.بیا ..اینجا آرام میشوی!جواب سوال هایت اینجاست.
راستی نمیشود مُرد؟..مُرد و جواب سوال ها را گرفت و دوباره برگشت؟باور کنید با یک بار مردن همه چیز را درست میشود.قول میدهم..باشد؟
این را میدانم کمی دیر است.کمی دیر است تا ازخواب غفلت بیدار شوم و دوباره خودم را میان یک مشت احمق پیدا کنم و به دنبال حقیقت بگردم. کمی دیر است تا خود ساخته را تخریب کنم و حرف های ناگفته را دور بریزم تا خفه نشوم.
کمی دیر است اما میشود به ققس تنهاییم برگردم و از نوع شروع کنم و آدم هایی از جنس خودم پیدا کنم.
میدونم دیره یه ذره.
۹۴/۱۱/۰۲