مشکلات زندگیتونو حل نشده باقی نزارید.برمیگردن...با قدرت برمیگردن و گلوتونو میگیرن و فشار میدن تا خفه شید.حلشون کنید.مثل من نباشید
مشکلات زندگیتونو حل نشده باقی نزارید.برمیگردن...با قدرت برمیگردن و گلوتونو میگیرن و فشار میدن تا خفه شید.حلشون کنید.مثل من نباشید
من فقط دارم وقتو از دست میدم و مدام به خودم میبازم.:))
از دست دادن وقت کشندس،ترسناکه.وقتی که جلو چشماته خودکشی آوره حتی!
بیایید حرفامونو مستقیم بهم بگیم.یه تیکه ،یه توییت میتونه خیلی سنگین تر برا یاروعه تموم شه:/
.. شــــــــــب؟ شب یعنی چه؟ شب یک حالت از وقت است. من غرق در وقتم. شب منطقی است که شب باشد. شب هست. اشکال در شب نیست. اشکال در نبودنِ نور است؛ و در نشستن و گفتن که صبر باید کرد، و انتظارِ صبح باید داشت. وقتی که در شب قطبی نشستهام شش ماه انتظار یک عُمر است، شمع را روشــــــــــن کـــــن. شمع روشن کردن کاری است، و آفتاب زدن اتّفاقِ نجومی. شمع روشن کن، و باز شمع روشن کن.
و قانع نشو به نورِ حقیرِ حباب. و بس کن از این نشستن و گفتن که صبح میآید. آه، اینها کلیشه است، مانندِ مُهرِ لاستیکی است، تکراری است، فرسوده است، اینها به دردِ شاعرانِ خانهی فرهنگ میخورد. مانندِ اینکه آفتاب درخواهد آمد.
ما در کتاب اوّل خواندیم که ماه سی روز است، یعنی سیبار صبح در هر ماه، سیبار آفتاب زدن. بس نیست؟ این دیگر وعده نمیخواهد. این دیگر انتظار ندارد. اصلاً انتظار یعنی چه؟ انتظار افیون است. هر لحظه انتظار، در حداکثر، مانندِ مستی خوش آغازِ بادهپیماییست. بعد بالا میآوری. در انتظار بودن یعنی نبودن در وقت...!
▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬
مدّ و مه / ابراهیم گلستان
بعدانوشت:قبول کنید عالیه این:))