خب تو پست قبلى درباره رئوف کم گفتم و درمورد بعضى ها نگفتم
لطفا اول پست قبلی را بخوانید!
رئوف:پسرى ک گفتم برادر اهل سنت من است و بسیار خرخون!از بس کتاب را میجود ک نگو!
المپیادى هم هست!درمورد فوتبالش هم چیزى نمیگویم ک همه میدانید!
رجبى هم دوس ندارم درباره اش حرف بزنم ففط میگویم قیافتا شبیه بربر است وقتى میخاهد فش بدهد ب خودش فش میدهد(سر این حرف ازم شکایت نکنه شانس آوردم :دى)
در جلوى من سعید دستکش مینشیند ک سابقه انواع پاچه خوارى دارد!البته ب او اویلا یا دستمال هم میگویند ولى من دستکش را ترجیح میدهم!پسر مذهبى اى است ب احتمال زیاد سال دیگه اورا در خوزه علمیه خواهیم دید! اگر از بعضى جنبه هاى اخلاقى او صرف نظر کنیم ،رفیق خوبى میشود!(احساس میکنم ذهنم بسته شده ولى ادامه میدم اگه بد شد ب بزرگى خودتون ببخشید)
بغل سعید عزیز آریا رضایى ساکن است،اورا دوس دارم،موجودیست آرام و شیطنت هاى زیرکانه ک گاهى ب ضررش تمام میشود و تا پاى اخراج از کلاس رف!
یادى هم کنیم از اعضاى دیگر کلاس :موسوى ک ساکت گوشه اى مینشیند، زراده ک تک فردى هست در جلو شیطنت میکند
نیک برایم مجهول است ولى در امتحانات ترم حساب ویژه اى ب دانشم دارد!
کریم نکته هم ک حرفش را نزن تا دم دفتر از معلم سوال میپرسد.
منتظرى ک ب نظر میرسد ب تازگى خالکوبى کرده است و تیکع هایش ناب است،
و اما...
معلم های ما!
آقاى بقایى:معلمى کم از خودش تعریف نمیکند و حرف اصلى اش این است تجربى خوب است ریاضى بد است!
عصبانیت هایشم بس خفن است!وقتى متین منگل گفت را هنوز ب یاد دارم!البته گردن من بدبخت افتاد و کتکش را سهیل خورد.
ب دبیر ریاضى اقاى جاویدى میرسیم ک وقتى کمى اذیتش کردیم بغض کرد و ماهم دیگر دلمان نیامد ک اذیتش کنیم
اگر ادامه میدادیم بدون شک در وسط کلاس گریه میکرد و شیون میکشید!
استاد غفى دبیر گرام فیزیک ک هیچ وقت ب درسش گوش نکردیم و همیشه 20شدیم من ک خواندم و بیست شدم بقیه را نمیدانم!شاید ب سبک کامبیز!دى
ایشون اگر 1ماه دیگر ب مدرسه میرفتیم یا ما از کلاس بیرونش میکردیم یا او همه را از کلاس پرت میکرد بیرون!
عمو فلسفى دبیر دینى ک من عاشقشم!ب شخصه تک تک هفت پرده(؟)صوتى را یاد گرفتم:دى
بسیار خوب درس دادندى واصلا ب ما گاج ندادندنى و اصلا گش.اد نبودندى(سلطان منو نزن راپورت هم نده خواهشا)
مستر رجبى دبیر انگلیسى ک اصلا همه درس ایشان را میغهمیدند و نمره ى 20 کسب مینمودند!لازم ب ذکر است سعید و کامبیز جیگر او بودند!
اقاى اطرودى دبیر درس غصه گویى(المپیاد) ک مثلا تست میزدند وهمه هر کارى میکردند ب جز تست زدن
فکر میکنم براى خودش تست میزد!من ب شخصه رمان میخوندم و کتاب ارتیموس فاول من را هم نزدیک بود بپیچاند!
اقاى حدادى دبیر عربى ک اخر نفهمیدم معلم است ،اخوند است،پلیس است،راننده آژانس است!
من ک نفهمیدم!شوما فهمیدید بگید! عامل اصلى بى توجهى هاى محمد را من میدانست!بگذریم!
اقاى رضایى:علاقه خاصى من ب تریپ این آدم دارم، پیراهنى گشاد شلوارى پارچه اى با دمپایىو هذن فرى در گوش!
از بس ک سر غیبت هایم ب من صفر داد فکر کنم صفر کم آورد!هیچ امتحانى هم سر درس زبان فارسى حاضر نبودم!
افتخارى:معلمى ترک ک میخاست همه را ازپنجره ى کلاش بیرون پرت کند و تیکه کلامش:"پسر مگه تو عربى"بود
کلاسش ک بیشتر از شیمى ب املاء شباهت داشت من مچم ب فنا رفت از بس ک نوشتم!زنگ هاى چهارم بعد ورزش،شیمى هم
هم خواب بودم!
رحیم شکورى معروف ب رشک دبیر ادبیات و شاعر ک رکورد اولیه کلاسش را من زدم !حسى خاصى درباره اش ندارم
میرسىم ب استاد نسیمى زاده ک کسل کننده ترین کلاس بود!پرازحرفاى اقتصادى و اجتماعى و سیاسى ک بس سردرد اور بود.دوسش نداشتم و سر کلاسش با دایورت عزیز گرافیتى(wall painting) تمرین میکردیم! دوسش نداشتم اجتماعى را
داوود هم ک کشت مارا!اولین سالى بود ک امتحان ورزش میدادم!
فکر میکنم تنها معلم ورزشى بود ک قرآن پرسید!
من هم ک درمورد خودم نمینویسم ک اگر بنویسم نمیتوانم از غمگین شدنش حلوگیرى کنم و دایورت ناراخت میشود!
این دو پست هم نوشتم ک یاد گارى باقى بماند از من و دوستانم! احتمالا پىت دیگرى درمورد 1/4بگذارم!
1/4اى ها دوستتان دارم. پایان